دلنیادلنیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

دومین دلیل زنده بودن

کی جنسیت نی نی رو فهمیدیم

دکتر یه سونو نوشته بود و گفته بود کجا برم. جایی که قرار بود برم خیلی دیر وقت داده بود.یه روز خیلی قشنگ تو فروردین مهرداد که خیلی دوست داشت بدونه جنسیت بچه چیه زودتر از اون موقع منو برد سونوگرافی بزرگمهر. دکتر هم تو مانیتورش همه جای نی نی رو به مهرداد نشون داد. بعد از بررسی گفت که برین لباسای صورتی بگیرین. مهرداد از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه. خلاصه به مامان باباش و مامان بابام خبر دادیم. روزی که وقت گرفته بودیم هم رفتم. سونوگرافی چهاربعدی بود. اون هم گفت که دختره. عکسشو بهم داد. از نظر من که خیلی شبیه مهرداد بود. خلاصه ما هم دختر دار شدیم.
14 تير 1390

عذر خواهی

چند وقت بود درگیر خونه دیدن و خریدن و ... بودم و ذهن و فکرم مشغول بود دستم به نوشتن نمی رفت. الان که یه کم فارغ تر شدم می تونم بنویسم. بدینوسیله از دخترم دلنیا معذرت می خوام که تو این مدت نتونستم وبلاگش رو کامل کنم.
14 تير 1390

درباره ی احساس مادر بودن

 چه قشنگه حس مادر بودن. چه قشنگه حس کردن وجود یک جنین و وجود جدید در بدن. چه نازه وقتی اولین ضربان قلبش، تاپ تاپ تند قلبش رو می شنوی. چه خوبه می دونی داره از تو تغذیه می کنه پس می خوری تا اونم بخوره. وقتی می دونه غصه می خوری می فهمه و ناراحت می شه، غصه نمی خوری. وقتی می دونی اگه بخندی و شاد باشی اونم شاده پس می خندی. وقتی می دونی غیر از خدا تو تنهاییات یه موجود دیگه هم هست شاد می شی و وقتی می فهمی اگه باهاش حرف بزنی می فهمه باهاش حرف می زنی، راز و نیاز رو بهش یاد میدی ، خلاصه همه لحظه ها رو با هم شریک هستین.   ...
25 فروردين 1390

نامه خاله میترا به گل نازم

 نازنین من، گل قشنگم   همواره از خداوند برایت زندگی زیبایی همچون روی ماهت خواستارم. امیدوارم هر جا که هستی در سلامتی، آگاهی و بردباری کامل به سر ببری. فاصله مکانی میان ما، دلیل بر فاصله بین دل های ما نیست. ارغوان من تو دختری شایسته و دانا و به دنبال آموزش چگونه زیستنی. والدین موهبتی الهی هستند و سعی در پرورش جسم و جان تو دارند. پس قدردان این موهبت الهی باش. گاهی در زندگی به خاطر ناملایمات و پستی بلندی ها افسرده و ناامید میشوی، آرامش خود را حفظ کن و دوباره زندگی را از نو بساز. ...
25 فروردين 1390

عیدت مبارک

  سلام عزیز دلم عیدت مبارک  اگرچه پیشمون نبودی ولی من برات عیدی گرفتم. روزها دارن همینط.ر میگذرن و تو داری بزرگتر میشی. چند روز پیش رفتم سونوگرافی. بهم گفت دختری. اگه پسر هم بودی مهم نبود. به هر حال عزیز خودمی. حالا دختر گلم دیروز اولین لگدتو حس کردم. دستم رو شکمم بود که لگد زدی. دیروز کلی از دستت خندیدم. من هر طرفی می خوابیدم تو میرفتی طرف مقابل قلمبه می شدی. راحت می شد فهمید کجایی. الان 21 هفتس اون تویی و احتمال داره حدودآ 27 مرداد به دنیا بیای. منتظرتم بوس بوس ...
18 فروردين 1390

می خواستیم صدای قلبت رو بشنویم ولی نمی گذاشتی

 عزیز دلم سومین باره دارم صدای قلبت رو می شنویم ولی هر سه دفعه اینقدر از دست خانم دکتر در میرفتی اصلا نمی تونستیم راحت صدای قلبت رو بشنویم. نمی دونی خانم دکتر چقدر بچه ها رو دوست داره. اینقدر مهربونه که نگو. هر موقع داره صدای قلبت رو می شنوه وقتی می فهمه تکون می خوری نمی دونی چی کار می کنه. صدای قلبت به من امید به زندگی می ده. من هنوز نمی تونم تکون خوردنتو تشخیص بدم. تنها کاری که می تونم بکنم اینه که تا آخر 5 ماهگی صبر کنم . خیلی هم نمونده. کلا چشم روهم بذارم تو به دنیا اومدی. راستی یه دست لباس 0 برات گرفتم. پسرخاله مسعود هم یه اسباب بازی برات خریده. در کل منتظرتم جیگرم ...
1 فروردين 1390

بدون شرح

سلام مامانی. می دونم که خوبی. چون امروز رفتم و با سونو گرافی دیدمت. کوچیک بودی. تو جوابش نوشته بود وزنی حدود 130 گرم داری! خیلی هیجان انگیزه. تو عکس سونو تونستم سر و نیم رخ صورتت و دستات رو تشخیص بدم . دو تا دستای نازتو آورده بودی جلوی بدنت. دوست داشتم بشینم و ساعت ها به عکست نگاه کنم. دوست دارم هر چه زودتر دستاتو تو دستم بگیرم. راستی نتونستم بفهمم دختری یا پسر. می خوام فرصت کافی برای انتخاب یه اسم اصیل ایرانی رو برات داشته باشم. گرچه دوبار خواب دیدم پسری. نمی دونم واقعی بود یا این که چون خیلی بهش فکر کرده بودم این خواب رو دیدم. نمی دونم وقتی قربونت می رم با صدای بلند، می شنوی یا نه؟ می فهمی با تو ام؟ من فکر می کنم تو زیباترین و بهترین بچه...
4 اسفند 1389