دلنیادلنیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه سن داره

دومین دلیل زنده بودن

درباره ی احساس مادر بودن

 چه قشنگه حس مادر بودن. چه قشنگه حس کردن وجود یک جنین و وجود جدید در بدن. چه نازه وقتی اولین ضربان قلبش، تاپ تاپ تند قلبش رو می شنوی. چه خوبه می دونی داره از تو تغذیه می کنه پس می خوری تا اونم بخوره. وقتی می دونه غصه می خوری می فهمه و ناراحت می شه، غصه نمی خوری. وقتی می دونی اگه بخندی و شاد باشی اونم شاده پس می خندی. وقتی می دونی غیر از خدا تو تنهاییات یه موجود دیگه هم هست شاد می شی و وقتی می فهمی اگه باهاش حرف بزنی می فهمه باهاش حرف می زنی، راز و نیاز رو بهش یاد میدی ، خلاصه همه لحظه ها رو با هم شریک هستین.   ...
25 فروردين 1390

نامه خاله میترا به گل نازم

 نازنین من، گل قشنگم   همواره از خداوند برایت زندگی زیبایی همچون روی ماهت خواستارم. امیدوارم هر جا که هستی در سلامتی، آگاهی و بردباری کامل به سر ببری. فاصله مکانی میان ما، دلیل بر فاصله بین دل های ما نیست. ارغوان من تو دختری شایسته و دانا و به دنبال آموزش چگونه زیستنی. والدین موهبتی الهی هستند و سعی در پرورش جسم و جان تو دارند. پس قدردان این موهبت الهی باش. گاهی در زندگی به خاطر ناملایمات و پستی بلندی ها افسرده و ناامید میشوی، آرامش خود را حفظ کن و دوباره زندگی را از نو بساز. ...
25 فروردين 1390

عیدت مبارک

  سلام عزیز دلم عیدت مبارک  اگرچه پیشمون نبودی ولی من برات عیدی گرفتم. روزها دارن همینط.ر میگذرن و تو داری بزرگتر میشی. چند روز پیش رفتم سونوگرافی. بهم گفت دختری. اگه پسر هم بودی مهم نبود. به هر حال عزیز خودمی. حالا دختر گلم دیروز اولین لگدتو حس کردم. دستم رو شکمم بود که لگد زدی. دیروز کلی از دستت خندیدم. من هر طرفی می خوابیدم تو میرفتی طرف مقابل قلمبه می شدی. راحت می شد فهمید کجایی. الان 21 هفتس اون تویی و احتمال داره حدودآ 27 مرداد به دنیا بیای. منتظرتم بوس بوس ...
18 فروردين 1390

می خواستیم صدای قلبت رو بشنویم ولی نمی گذاشتی

 عزیز دلم سومین باره دارم صدای قلبت رو می شنویم ولی هر سه دفعه اینقدر از دست خانم دکتر در میرفتی اصلا نمی تونستیم راحت صدای قلبت رو بشنویم. نمی دونی خانم دکتر چقدر بچه ها رو دوست داره. اینقدر مهربونه که نگو. هر موقع داره صدای قلبت رو می شنوه وقتی می فهمه تکون می خوری نمی دونی چی کار می کنه. صدای قلبت به من امید به زندگی می ده. من هنوز نمی تونم تکون خوردنتو تشخیص بدم. تنها کاری که می تونم بکنم اینه که تا آخر 5 ماهگی صبر کنم . خیلی هم نمونده. کلا چشم روهم بذارم تو به دنیا اومدی. راستی یه دست لباس 0 برات گرفتم. پسرخاله مسعود هم یه اسباب بازی برات خریده. در کل منتظرتم جیگرم ...
1 فروردين 1390

بدون شرح

سلام مامانی. می دونم که خوبی. چون امروز رفتم و با سونو گرافی دیدمت. کوچیک بودی. تو جوابش نوشته بود وزنی حدود 130 گرم داری! خیلی هیجان انگیزه. تو عکس سونو تونستم سر و نیم رخ صورتت و دستات رو تشخیص بدم . دو تا دستای نازتو آورده بودی جلوی بدنت. دوست داشتم بشینم و ساعت ها به عکست نگاه کنم. دوست دارم هر چه زودتر دستاتو تو دستم بگیرم. راستی نتونستم بفهمم دختری یا پسر. می خوام فرصت کافی برای انتخاب یه اسم اصیل ایرانی رو برات داشته باشم. گرچه دوبار خواب دیدم پسری. نمی دونم واقعی بود یا این که چون خیلی بهش فکر کرده بودم این خواب رو دیدم. نمی دونم وقتی قربونت می رم با صدای بلند، می شنوی یا نه؟ می فهمی با تو ام؟ من فکر می کنم تو زیباترین و بهترین بچه...
4 اسفند 1389

هدیه اکرم جون اولین لباست

دیروز رفته بودیم خونه اکرم، دختر داییم. خیلی خوش گذشت. موقع رفتن اکرم یه سرهمی خوشگل به تو داد. اون یه لباس پسرونس. روش یه خرسک دوخته شده. برام خیلی جالب بود. الان جلوم آویزونش کردم هی دارم بهش نگاه می کنم. دوست دارم زودتر تو رو تو لباست ببینم.
14 بهمن 1389

اولین بار که فهمیدم وجود داره

سه شنبه یه روز تو آذر ماه رفتم آزمایش خون. تاب تداشتم تا فرداش صبر کنم. دوست داشتم زودتر جواب رو ببینم. سه شنبه شب فکر کنم چهار باری زنگ زدم آزمایشگاه جواب آماده نبود. خواهش کردم جواب رو تلفنی برام بخونن. خانم عزیز کارمند آزمایشگاه گفتن جوابش مثبته. تشکر کردم و گوشی را گذاشتم. ولی شک داشتم. دویاره زنگ زدم.  گفتم O4245 اشتباه نمی کنین؟ گفتن نه درسته. باز تشکر کردم. گوشی رو گذاشتم و بی اختیار گریه کردم. من وارد یه مرحله جدید در زندگی شده بودم، مادر شدن . ...
12 بهمن 1389

اولین بار که صدای قلبش رو شنیدم

دکتر بهم دستور یه سونوگرافی داده بود. خیلی مضطرب بودم. دکتر دستگاه رو روی شکمم این ور می کرد. بعد چند تا سوال کرد. داشت مانیتورش رو نگاه می کرد. بعد یه دکمه رو فشار داد و من یه صدای تاپ تاپ شنیدم که منظم و آروم بود. دکتر گفت اینم صدای قلبش. از اون به بعد حس خاص تری پیدا کردم. بیشتر می تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. از حالا تا شنیدن بعدی تپش قلبش منتظرم
12 بهمن 1389