دلنیادلنیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

دومین دلیل زنده بودن

اولین بار که فهمیدم وجود داره

1389/11/12 11:23
نویسنده : مامان مریم
273 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه یه روز تو آذر ماه رفتم آزمایش خون. تاب تداشتم تا فرداش صبر کنم. دوست داشتم زودتر جواب رو ببینم. سه شنبه شب فکر کنم چهار باری زنگ زدم آزمایشگاه جواب آماده نبود. خواهش کردم جواب رو تلفنی برام بخونن. خانم عزیز کارمند آزمایشگاه گفتن جوابش مثبته. تشکر کردم و گوشی را گذاشتم. ولی شک داشتم. دویاره زنگ زدم.  گفتم O4245 اشتباه نمی کنین؟ گفتن نه درسته. باز تشکر کردم. گوشی رو گذاشتم و بی اختیار گریه کردم. من وارد یه مرحله جدید در زندگی شده بودم، مادر شدن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

آذر
12 بهمن 89 1:23
مریم جون تبریک میگم انشالا این دوران و به خوبی سپری کنی
وبلاگ آموزشی برای مادران
4 اسفند 89 7:58
تبریک می گم عزیزم امیدوارم که سلامتی سپری بشه این یکی از بزرگترین تجربه های زندگیته که شاید دیگه هرگز تکرار نشه راه فوق العاده جدیدی پیش رو داری شاید عوارض بارداری کم یا زیاد در شما حلول کنه اما اصلا خودتو ناراحت نکن عوض وقتی عزیز دلت رو می ذارن تو بغلت ... وقتی می بینیش وقتی مادرش می شی خستگی همه چیز از تنت در میاد یادش به خیر هنوز از به یادآوردن دوران بارداریم سرحال می شم منم مثل همه زنها مشکلاتی داشتم اما از همون مشکلات هم بی نهایت لذت بردم نصفه شبا وقتی رگ پام می گرفت قاه قاه می خندیدم چرا نباید به همچین تجربه های جدیدی خندید؟ خیلی شیرینه خیلی مراقب خودتون باشین